من در میان مردمی هستم که باورشان نمیشود تنهایم میگویند خوشبحالت که خوشحالی نمیدانند دلیل خوشحال بودنم باج به آنهاست برای دوست داشتن من : دختر کوچولو: چیکارم داشتی گفتی بیام اینجا؟ پسر کوچولو: میشه با پسرای دیگه بازی نکنی؟، آخـــــــــه من ♥دوست دارم♥... :
پسر:ممنون انشاا... قسمت شما هم دختر:برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام ؟ پسر:چی میخوای ؟ دختر:اگه یه روز صاحب دختر شدی اسم منو بذار ! روش پسر:چرا؟میخوای هرموقع که نگاش میکنم صداش میکنم درد بکشم؟ دختر:نه آخه دخترا عاشق باباشونن میخوام بفهمی چقدر عاشقت بودم. : هیچگاه برای بدست آوردن محبت کسی" تنت" را به او مسپار ! :
بعد از مدت ها دیدمش... دستامو گرفت و گفت:چقدر دستات تغییر کرده....؟!؟! خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم...تودلم گریه کردم و دم گوشش گفتم: بی معرفت دستای من تغییر نکرده دستات به دستای اون عادت کرده...!!!!!!!! : یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید......... اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست............. :
پایانی برای قصه نیست، نه بره هاگرگ میشوند ونه گرگهاسیر! خسته ام از جنس قلابی آدمها، دارمیزنم خاطرات کسی را که مرا دور زد حالم خوب است اما گذشته ام درد می کند :
چه لحظـه ی درد آوریـــه... اون لحـظه که میـپرسـه:خوبـــی؟؟ بغـــض تـــوی گلــوت میـ پیچـــه.. 5خـط تایـپ میـکـنی...اما به جــای enter... همـــه رو پــاکـــ میکــنــی و میــ نــویــســی: خوبـــم مرســـی...تو خوبــــی :
چه حريصانه لبانم را بوسيدي وچه وحشيانه رختم را دريدي و من چه عاشقانه دست بر هوسهايت كشيدم. .. اما ... كاش ميفهميدي كه يك زن تا عاشق نباشد نمي بوسد... نمي بويد... و تسليم نميكند روياهاي عريانيش را ... :
"چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی.."
بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت
این جمله رو بشنوی :
: وقتــی بـه جـای عزیزم بهـم میگــی عزیز :
دوســت داشتــن یعنــــی:
اونی که اگه صــــــد دفعه هم ناراحتــــش کنی.....
هــربــار میـــــــگه این دفــعه آخـــــریه که می بخشــــــمت.....
و بــازم با اخـــــم میــاد توی بغــــــلت...
:
از تنهایی هایم یاد گرفتم جلوی تنها پسری که زانو می زنم پسرم باشد، آن هم برای بستن بند کفش هایش... :
یه استاد دانشگاهی بود هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه می انداخت. یه روز دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون... قضیه به گوش استاد رسید (میدونیدکه توسط عده ای از آقا پسرهای جان بر کف !!!!) جلسه بعد استاد کمی دیر اومدسر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت:از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده تعجب کردم رفتم جلو پرسیدم چی شده؟ دخترا گفتند:با کارت دانشجویی شوهر میدن!!! دختر خانوم ها پاشدند که برن بیرون استاد گفت کجا میرید؟ وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود!تمام کلاس رفت تو هوا !!!!!! :
شاید دختره خره احمقه نمیفهمه چه آینده ای در انتظارشه ولی شما نکنید :
در تورنتو کانادا یه دانشگاه بود . تازگی ها مد شده بود دخترها وقتی می رفتن تو دستشویی ، بعد از :
آن گاه که در آغوش تـــــو بود ...... فرشتـــه اش میخواندے
حــــــــــالا که در آغوش دیگریست .... فـــــــــــــاحشہِ؟؟؟؟ :
:
: |